سینماسینما، مینو خانی
یک اثر هنری را از وجوه مختلف می توان مورد نقد و بررسی قرار داد، می توان فقط میزان ارتباط فرم و محتوای آن را مدنظر قرار داد و معیارهای زیبایی شناسانه آن را بررسی کرد، یا از منظر نشانه شناسی یا جامعه شناسی و روان شناسی به تحلیل آن پرداخت. با نگاهی اجمالی به فیلم «جوجه ها آخر پاییز جیغ می کشند» می فهمیم که این فیلم بستر لازم برای همه این نگاه ها و تحلیل های عمیق را دارد. می توان انتخاب سیاه و سفید بودن آن در روزگار اوج تکنیک های رنگ در فیلم را با زندگی های تلخ شخصیت ها مرتبط دانست. می توان آن را اثری به حساب آورد که بازتاب بخشی از جامعه حداقل دهه ۹۰ ایران است که می تواند در کنار دیگر آثار اجتماعی این دهه همچون قطعه ای از پازلی باشد که فرصت مطالعه جامعه شناسانه و تحلیل تاریخی را فراهم می کند. یا به تحلیل روح و روان شخصیت ها و عملکرد آنها از منظر روان شناسانه پرداخت. اما به نظر می رسد ویژگی های آخرین اثر مجتبی اسپینانی، کارگردان جوان اصفهانی، با مولفه های اثر هنری آبزورد مطابقت بیشتری دارد و در عین حال همه آنها را نیز در بر می گیرد.
در تعاریفی که از اثر هنری (بیشتر تئاتر) آبزورد شده، معنای پوچی و بیهودگی آمده است. تئاتر آبزورد بعد از جنگ جهانی دوم و به دنبال ناامیدی ها و اضطراب های انسان برآمده از جنگ شکل گرفت. در ذکر مشخصه ها و مولفه های این ژانر، داستان بدون پیرنگ و بدون رخدادِ اتفاقی با شخصیت هایی بدون هویت و انسان واره هایی که بیشتر ویژگی های اجتماعی و روحی خاصی دارند، آمده است. ارتباط چندبعدیای که بازیهای زبانی، کلیشه های اغراقآمیز، تکرار و ترکیبات بیربط یا حتی عبارات ابتکاری را به دنبال خود دارد و از زبان شخصیتهایی بیان میشود که معمولا در یک تراژدی- کمدی اسیر شرایط جبری و فشارهای ناخوشایندِ ناخودآگاه هستند، نیز از ویژگی های یک اثر آبزورد است؛ اثری که از شیوههای روایی کلاسیک عبور میکند و اصولا تهمایه ای از فضاسازیهای سورئال را تداعی میکند.
نگاهی به فیلم و شخصیت هایش وجوه مشابهت این اثر با آبزورد را بیشتر مشخص می کند: نمای یک راهرو داخلی، درِ تیرهرنگ آپارتمان، افافی که پشت سر هم زنگ می خورد و دختری (شهره) که خواب آلود چند بار می پرسد: «کیه؟ کیه؟» و بالاخره در را باز می کند تا بازنمایی زندگی چند جوان بین ۲۵ تا ۳۰ سال باشد که در خانه شهره پاتوق می کنند: سهیل، سالی، حامد، آقای «این» و هاله که این آخری، پسری است با عنوان دکتر.
شهره آپارتمان اجاره ایاش را پاتوق کسانی کرده که ساعات و حتی شب و روزی آنجا به خوشگذرانی سپری می کنند و نشئه می شوند و لش می کنند و می افتند… اما همین نشئه شدن ها و لش کردن ها منبع درآمد زندگی او شده است، که البته محقق هم نمی شود، چون مشتری هایش بدبخت تر و بی کس تر از آن هستند که آمدوشدشان دردی از او که هیچ ازش نمی دانیم، دوا کند. فقط لابه لای اتفاقات عجیب و غریبی که در طول یک روز بی پایان در خانه اش روی می دهد، متوجه می شویم دانشجوی سال اول تئاتر بوده و همیشه خواب می دیده روی سن تئاتر با لباس بلند می درخشد.
سهیل انگار در پی کار است و پدری دارد که در بیمارستان بستری است. از بعضی نگاه ها (به) و سوال هایش (از) شهره می شود حدس زد که خانه شهره فقط پاتوقش نیست، دلش را جا گذاشته که رفتوآمدش را قطع نمی کند. حامد در گاوداری کار می کرده و مسئولیتش باردار کردن گاوهای ماده بوده، اما حالا روی شرکت در مسابقات بین المللی و خواننده شدن تمرکز کرده و می خواهد روزی روی استیج بدرخشد. سالی دختر بدقدمی بوده که با به دنیا آمدنش ۱۰ رأس گوسفند پدرش می میرند و ذهنش پر است از خاطرات سخت کودکی، رخت شستن در برف و ۱۸ ساعت پای دار قالی نشستن. اما در جمع این جوانان از همه پولدارتر و البته سالم تر است، ولی به قول دکتر گروه، سندروم اف ایکس فایو(!) دارد؛ سندرومی که باعث می شود فرد حافظه کوتاهمدتش را از دست بدهد و خطر را احساس نکند.
آقای «این» در کودکی برای به دست آوردن یک وعده غذا مجبور بوده توالت های خانه های همسایه را تمیز کند و همین باعث شده به بوی توالت عادت کند؛ جایی که احساس می کند بیش از هر جای دیگری امنیت و آرامش دارد و توالت خانه شهره بیشتر از هر توالت دیگری حال او را خوب می کند. آقای «این» آرزوی بازی و درخشیدن در تیم فوتبال منچستر را دارد. هاله با عینک روی صورتش، در مقام مشاور یا روانکاو گروه ظاهر می شود. کسی که آنقدر در کودکی از پدر آزار دیده که هر آنچه به زبانش می آید، حواله اش می کند. هاله می تواند انسانها را ساتوری و قطعه قطعه کند، ولی دلنگران مریضی سگ ها و آزار و کشته شدن حیوانات است. به دوستانش مثل حامد که درباره خوانندگی صحبت می کند، می گوید ژنش مناسب این کار نیست و بهتر است در گاوداری بماند و به سالی که از خاطرات کودکی اش برای او تعریف می کند، می گوید ژنش معیوب است.
از افتادن آقای «این» در توالت خانه شهره و گیر کردن پشت در و آمدن صاحب خانه و مردنش و گم و گور کردن جنازه اش (که رویدادهای آن روز بی پایان است) گرفته تا شخصیت های بی هویتی که تکیه کلام های خاصشان (چِت، لَش و انواع فحش ها) نشانگر ویژگی های اجتماعی و روحی شان است و کادرهایی که یا در تعادل سیاهی و سفیدی هستند یا سیاهی است که سفیدی آن را می شکند، به نشانه خوبی مطلق (ذات بی پناه انسان) و بد مطلق (سرنوشت شاید محتومی که شخصیت ها در آن به سر می برند) همگی با تعاریف آبزورد مطابقت دارد، حتی فضای سورئال آخر فیلم و نمای هوایی جاده و دشت و کوه و صداهای مومو گاو و شرشر آب در طول فیلم و بال زدن لاشخور که در سکانس نهایی به بقیه صداها اضافه می شود.
اما به کار بردن واژه «ژن» با صفت های خوب، بد و معیوب در مکالمه جوان ها خیلی سریع مخاطب را به اتفاقی مضحک در عرصه سیاسی کشور ارجاع می دهد، ولی اطلاعاتی که در لابه لای صحبت جوانان به مخاطب داده می شود، نشانه های عمیق تری از پاسخ به یک مضحکه سیاسی دارد، شخصیت های اثر اسپینانی از دل جنگی نابرابر در صحنه اجتماعی برآمده اند؛ چیزی که ترانه موسیقی تیتراژ آن را برجسته تر می کند و تکمله ای برای بیان وضعیت جوانان و شخصیت های اثر است که نماینده بخشی از جوانان این دهه هستند، هر چند کم و اندک، اما هستند.
شاید جوجه ها آخر پاییز جیغ بکشند، ولی انسان هایی که بر خلاف میل باطنی شان روزگار، آنها را در سراشیبی قرار داده، در لحظه لحظه زندگی شان در حال فریادند؛ فریادی از سر درد آرزوهای برآوردهنشده، حسرت های بهدلمانده. جوانانی که تا آمدند به خودشان بیایند، «یکی مالیده بهشون» و رفته است. جوجه های اسپینانی همیشه در حال فریادند، حتی اگر صدایشان شنیده نشود، اما در تاریخ به یادگار خواهند ماند.
منبع: ماهنامه هنروتجربه
لینک کوتاه
مطالب مرتبط
- اکران فیلم سینمایی «زندگی شیرین» از ۱۷ آبان
- یک فیلم کاملا تجربی/ نگاهی به فیلم «تو مشغول مردنت بودی»
- گفتوگو با کارگردان «تو مشغول مردنت بودی»/ زخمهای عمیق جامعه را پنهان نکنیم
- مواجهه با مرگ/ نگاهی به فیلم «تو مشغول مردنت بودی»
- تصویر مخدوش جوان امروز/ نگاهی به فیلم «جوجهها آخر پاییز جیغ میکشند»
- نامهای از سینما حقیقت برای اصغر فرهادی!
نظر شما
پربازدیدترین ها
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره یک خبر بی نهایت وحشتناک و غم انگیز
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
آخرین ها
- فروغ قجابگلی بهترین بازیگر جشنواره ریچموند شد
- «تگزاس ۳»؛ کمدی از نفس افتاده یا موفقیت تکراری؟
- روایتی از سه نمایشنامه از محمد مساوات روی صحنه میرود
- «کارون – اهواز» در مراکش
- رونمایی از پوستر انیمیشن «شنگول و منگول» در آستانه اکران
- درباره «اتاق بغلی» اثر پدرو آلمودووار/ مرز باریک دوستی و مرگ زیر جهانی از زندگی و رنگ
- استادان و کارگاههای «سینماحقیقت۱۸» را بشناسید
- بر مبنای آمار سمفا؛ روند صعودی فروش سینماها در هفته گذشته نزولی شد
- محمد شکیبانیا رئیس سیزدهمین جشن مستقل سینمای مستند شد
- گفتوگو با محمد مقدم درباره سینمای مستند/ فیلم مستند، جهانی است ساختگی؟
- با احکامی جداگانه از سوی رائد فریدزاده؛ حسینی و شفیعی معاون شدند/ ایلبیگی به موسسه سینماشهر رفت
- کارگردان «سه جلد»: اقتصاد سینمای ایران را چند سکانس رقص میگرداند
- نمایش دو مستند از ناصر تقوایی در موزه سینما
- ترجمه اختصاصی سینماسینما/ کونان اوبراین، میزبان اسکار ۹۷ام خواهد بود
- «کارمند جماعت» رونمایی میشود
- یادداشتی بر فلسفه دوستی بر پایه «چشمانت را ببند»/ در جستوجوی دوست
- دنزل واشینگتن از دنیای بازیگری خداحافظی میکند
- تاد هینز رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم برلین شد
- پس از جنجال حرفهای مدیر جشنواره کمرایمیج؛ استیو مک کوئین رفت/ کیت بلانشت ماند
- ابوالفضل جلیلی مطرح کرد؛ حضور در کلاس بازیگری عامل موفقیت نیست
- نمایش بلندترین سکانس پلان سینمای مستند ایران در آمریکا
- کدام سینما واقعی تر است ؟
- پیدا شدن جسد یک بازیگر در خانهاش
- دیدار اصغر فرهادی با علاقهمندان فیلمهایش در استانبول
- فیلمی که اطلاعاتش مخفی نگه داشته شده؛ لوپیتا نیونگو به فیلم کریستوفر نولان پیوست
- «کتابخانه نیمهشب» روی صحنه میرود
- سه نمایش برای مستند «۹۹-۱۹» در یک هفته
- با موافقت شورای پروانه فیلمسازی؛ ۶ فیلمنامه پروانه ساخت سینمایی گرفتند
- درباره فیلم جدید رابرت زمکیس/ «اینجا»؛ یک قرن را طی می کند، اما بدون حرکت دوربین
- سوینا منتشر میکند؛ نسخه ویژه نابینایان «مورد عجیب بنجامین باتن» با صدای مهدی پاکدل